ارسال مطلب از مونا

روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم

شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

عرقي سرد به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت ، تو را گشتم و پيدا کردم

با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم

آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم

اینک ای شعر مه آلوده خداحافظ تو
ختم این شعر نفسگیر در اینجا کردم

آدم که خواهر نداشته باشه انگار:
ماکارونی ته دیگ نداره ...
ته چین گوشت نداره...
کباب نون داغ نداره...
قرمه سبزی بو نداره...
املت تخم مرغ نداره...
پیتزا پنیر نداره...
والااااااااااااا
انگار میری میدون جنگ سلاحی همرات نداری...

ﻣـــﺎ ﺁﺩﻣـــــــﺎ ؛ ﻫـﻤـﯿــﺸـــﻪ ﺩﻟـﺘـﻨـــــﮓ ﺍﻭﻧــﮯ ﻫـﺴــﺘــﯿــــﻢ ﮐـــﻪ ﻧــﯿــﺴـــــﺖ !!! ﺣـــﻮﺻــﻠـــﻪ ﮐــﺴــــــﮯ ﺭﻭ ﻧــﺪﺍﺭﯾـــــﻢ ﮐـــﻪ ﻫــﺴــﺖ . . . ﻭﺍﺳــــﻪ ﻫـﻤــﯿــﻨــــﻪ ﺍﺻــــﻦ ﺧـــﻮﺷـﺤــــﺎﻝ ﻧـﯿــﺴــﺘـﯿـــﻢ . . . !!! "یادت باشه " ﻫـﯿــﭽــــﻮﻗـﺖ ﮐــﺴـــــﮯ ﺭﻭ ﭘـــﺲ ﻧـــﺰﻥ ﮐـــﻪ ﺩﻭﻭﺳـﺘــــﺖ ﺩﺍﺭﻩ ؛ ﻣــﺮﺍﻗـﺒــﺘــــﻩ ، ﻧـﮕـــﺮﺍﻧــﺘـــﻩ !!! ﭼــــﻮﻭﻭﻥ ﯾـــﻪ ﺭﻭﺯ ﺑــﯿـــــﺪﺍﺭ ﻣـﯿـــﺸـــﮯ ﻭ ﻣـﯿــﺒـﯿــﻨــــﮮ . . . ﻣــــﺎﻩ و خورشید زندگیت ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳــــﺖ ﺩﺍﺩﮮ !!! ﻭﻗــﺘــــﮯ ﮐـــﻪ ﺩﺍﺷـﺘــــﮯ ﺳـﺘـــــﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻣـﯿــﺸـﻤــــﺮﺩﮮ ......

یاد کن که عشق نمی پرسه اهل کجایی
فقط میگه توی قلب من زندگی کن
عشق نمی پرسه چرا دور هستی
فقط میگه همیشه با من هستی
عشق نمیگه دوستم داری
فقط میگه دوستت دارم

توی اون کوچه تاریک که دستامو گرفتی
داشتم از شدت خوشحال میمردم

توی اون کوچه بن بست تو اروم توی گوشم
وقتی گفتی تورو میخوام کم آوردم

توی اون کوچه خلوت که تنها شده بودیم
غصه هیچی رو با تو دیگه نمیخوردم

توی اون کوچه باریک که نزدیک تو بودم
دل و جونم رو بدست تو سپردم

***

منو مدیون خودت کردی که موندی پیش من
همه چیز من شدی . تو قلب و جون من شدی

***

تو که اومدی تو زندگی ِ من ، زندگیم شبیه قصه ها شده
دیگه هیچ دردی ندارم تو دلم، همه چی دوباره روبه راه شده

همه چی دوباره رو به راه شده

تو که اومدی تو زندگی ِ من ، رنگ ِ خوشبختی گرفته زندگیم
دیگه دلواپس فردا نمیشم ، حس حالم شده مثل بچگیم

حس و حالم شده مثل ِ بچه گیم ...

***

منو مدیون خودت کردی که موندی پیش من
همه چیز من شدی تو قلب و جون من شدی